دن آرام

این روز ها به طور اتفاقی ، دو کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» از شهید مطهری و «دُن آرام» از شولوخف را با هم می خوانم . مطهری در کتابش آنچه قانون خالی از اخلاق و دین ، درباره زن پرداخته است را با آنچه در خیمه اسلام ، قاعده ی مراوده با زنان است تطبیق می دهد .

رمان شولوخوف ، ضمن روایت سرگذشت شخصیت اصلی ، توصیف جذاب و پر از جزئیاتی از طبیعت ، شخصیت آدم ها و زندگی اجتماعی شان دارد . در بخشی از همین حواشی ، به زندگی یک زنِ روسی به نام آکسینیا می پردازد که در هفده سالگی توسط پدر الکلی اش ، مورد تجاوز قرار می گیرد .دخترک وحشتزده به مادرش پناه می آورد و اتفاق افتاده را اطلاع می دهد . از این رسوایی ، پدر ، توسط پسرانش به طرز وحشیانه ای کشته می شود . آکسینیا بعد ها به عقد کشاورزی به نام استپان در می آید و از خانواده جدا می افتد . او از همان ابتدا ، قربانی خشونت های فیزیکی استپان است و همچنین در خانه به امور سخت گمارده می شود . کودک اولش ، در یک سالگی می میرد و وقتی شوهرش برای خدمت نظام ، از دهکده می رود ، توسط شخصیت اصلی ، دعوت به خیانت می شود ، او که ابتدا مقاومت می کند ، با پافشاری گریگوری مواجه می شود و به هوس اینکه پس از این همه سال رنج و سختی ، عشق واقعی اش را یافته ، با او می آمیزد و این قصه در همه دهکده زبان به زبان می چرخد. به زمان بازگشت استپان که نزدیک می شوند ، ترسان از گریگوری می خواهد که با هم از دهکده فرار کنند و در دوردست زندگی جدیدشان را شروع کنند . گریگوری شانه خالی می کند و با دختر زیبایی که خانواده اش انتخاب کرده اند ازدواج می کند ، استپان که در اردو خبر این اتفاق به گوشش رسیده ، خشمگین به آکسینا می رسد و او را شکنجه می دهد .

در این بین ، ضمن اینکه از وضعیت زن در آن برهه از تاریخ متاسف می شوم ، به این فکر می کنم که اگر می خواستند شخصیت های رمان شولوخوف پایبند به اسلام باشند ، وضعیت امروز و سرنوشت آکسینیای بیچاره چه گونه بود ؟