درآیات ابتدای سوره بقره خداوند قرآن را هدایتی برای متقیان معرفی می کند و غیر آنها را از دایره تخاطب خارج می سازد. از توجه به ظاهر لفظ متّقین می توان ویژگی هایی از افراد داخل در مدلول این لفظ فهمید.

خویشتن دار یا خود مواظب کسی است که علی رغم جهل اولیه اش ، به جهلش راضی نشده و از کنار واهمه های ناشی از تامل خویش در اوضاع و احوال جهان بی تفاوت عبور نمی کند. او تن به غفلت نسپرده و نخفته. نه مستحیل در مناسبات و هنجار های عامه زندگی اجتماعی گشته، نه دست از جهد و کوشش امیدوارانه اش برای فرار از زندان جهل کشیده. این شوق و نگرانی ها را جدی می گیرد و در زندگی خود موثر قرار می دهد؛ بلکه زندگی خویش را در جهت و بر اساس آنها تنظیم می کند. رحمت خدا بر سعدی :


به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


ادامه ی آیات سایر ویژگی های متّقین را بیان می کند. آنها به واسطه تامّل در فقر و احتیاجشان، به وابستگی شان به موجودی خارج از ذات پی می برند و به غیب ایمان می آورند و به واسطه این خضوع در برابر فیّاض خویش، به عبادت او می پردازد و در سایه نفی خویشتن از خود عبور می کند و ارزاق خویش را در اختیار سایرین قرار می دهد و از شکل استمراری افعال وصف متقین، ثبات و پایداری آنها در همه این کارها، در همه کشاکش و فراز و فرود زمانه فهمیده می شود. 

آنها از سر شوق و تشنگی ای که به کشف حقیقت دارند پیام پیامبران الهی را با جان دل می نوشند و به آن قلباً علاقه مند می شوند. آنها از بابت همین پذیرش و تمنّا به حقیقت عالم آخرت پی می برند و به آن یقین می آورند.

حرف من این است؛ مایه حیرت است اینکه چقدر از این حرکت متّقین پیش از قرآن است. قرآن توشه ی انسانهایی است که مسافر یک سفر طولانی و دائم اند و در میانه راه به آنها ملحق می شود.

 آنچه از این چند آیه برداشت می شود تراز انسانیت و شان تخاطب خدا با انسان را از آن چیزی که عموما ساده می پنداریم بالاتر می برد.قرآن راهنمای طالبان مجدّ و باهوش است. مخاطب قران فیلسوف است، حکیم است؛ فردای روزی که درآنچه داشت و نداشت و می شود داشت تامل کرده باشد. از رنج جهل خود درد کشیده باشد و از حضورش در عالم مادی احساس غربت کرده باشد. رحمت خدا بر مولانا :


مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا/ یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم 

جان که از عالم علوی است، یقین می دانم/ رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم 

مرغ باغ ملکوتم، نی ام از عالم خاک/ دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست/ به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم 

کیست در گوش که او می شنود آوازم؟/ یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟/ یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی/ یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم 


با این همه نمی توان برداشت و استفاده کسانی که خارج از این دایره اند را از قرآن منکر شد. قرآن چشمه فراوانی ست که جاری رود آن به هر آبادی و ناکجا آبادی روان است و از این حذر ندارد که برای توضیح هدایت های پسینی، شرحی از پیش نیاز های استفاده از آن ها بکند.