- دیشب با هادی رفتیم جلسه گروه فهیم. اونجا یکی از دوستاشو معرفی کرد.میثم.میثم 5 سال دانشگاه شیراز متالوژی می خونده . ورودی 80 .الآن فارغ التحصیل مدرسه معصومیه و طلبه سطح 2. به عقاید غیر متصلب و دوری از سیاست زدگی و شنیدن حرف دستگاه های فکری مختلف معتقد بود. 3 سال روی نظریه های فرهنگستان علوم کار کرده . سروش می خوند و به روش کاری اون ، یعنی نگاه به دین از بیرون ، علاقه داشت و اونو اولویت می دونست . آدم پر مطالعه و فعالی بود.


- برگشتنه هادی صحبت می کرد.می گفت 97 درصد مطمئنم تو در جوّ حوزه هضم می شی. این اتفاق قاعده عمومی حوزه ست. می گفت : حاضرم شرط ببندم تا 4 سال دیگه دقدقه هیچ کدوم از این سترگ ایده ها و آرمان های برّاق امروزتو نداری. هادی شاید همه حرف های میثم رو قبول نداشت اما مدل کاری اون رو ایده آل می دونست . می گفت : این جور آدم ها اقلیت نزدیک به عدم حوزه اند و مطلوبند.هادی می گفت : من توصیه ای نمی کنم اما اگه تکون نخوری حل شدی رفتی.اگه مرد باشی ده سال دیگه ول می کنی وگرنه تو هم می شه ادامه همین دستگاه نامطلوب./ ...دیشب شب سردی بود ، اما گرمای حجره نمی ذاشت اونو حس کنم.


- نیت . نیت . نیت. بیا نیتت رو درست کن ... برای چی درس می خونی . برای کی نماز می خونی. برای چی زنده موندی. به سمت چی و برای چی حرکت می کنی . برای کی وبلاگ می نویسی. خدایا نیت من رو خالص کن. باید ذکر بگی. لا اله الا الله . لا اله الا الله . لا اله الا الله .


- شرک.شرک.شرک.


- امروز تونستم یه دسته بندی برای قواعد اعلال پیدا کنم . خدایا این ها همه ابزارند که بتونم به تو برسم. خدایا کمک کن به این ابزار مسلط بشم. تا بتونم حرف تو را بفهمم.


- خدایا تو هر چه در ذهن من هست نیستی . تصور من از خدا ، خدا نیست. خدایی که دخلی نداره به امور.قدرتی نداره.محلی از توجه من ندارد.خدایی که کم رنگ هست. حواسش نیست . آن خدا ، خدا نیست . خدایا ...


- امروز یه چیز عجیب خوندم . حوزه علمیه وقت ، شهریه شهید مطهری و سایر شاگردان درس فلسفه علامه طباطبایی را قطع می کند و استاد مجبور می شوند برای امرار معاش به تهران بروند.عجیب.