نه ماندن

قطعه ی کوچکی از عالم بیکران

۸ مطلب با موضوع «خلاصه نویسی» ثبت شده است

آینده انقلاب اسلامی ایران - مرتضی مطهری

 1 - در روزنامه ای چند سال پیش مطلبی از قول سوئدیها نقل شده بود که بی مناسبت نیست آن را برای شما نقل کنم.عنوان مطلب «سیاست و گاو» بود.از یک سوئدی پرسیده بودند سوسیالیسم یعنی چه؟جواب داده بود سوسیالیسم یعنی اینکه اگر دو گاو ماده داشته باشی و همسایه ات گاوی نداشته باشد،یکی را به همسایه بدهی.

کاپیتالیزم یعنی اینکه،اگر دو گاو ماده داری یکی را بفروشی و یک گاو نر بخری،بعد مشغول دامداری بشوی و دائما تعداد گاوها را افزایش دهی.
کمونیزم یعنی هر دو گاو را دولت از تو میگیرد و در عوض هر روز صبح یک کاسه شیر مخلوط با آب به تو میدهد.
نازیزم یعنی اگر تو دو تا گاو داری،هر دو را دولت میگیرد و خودت رادر کوره آدم سوزی می اندازد.

زیر این مطلب روزنامه نگار ایرانی اضافه کرده بود:
ایرانیسم یعنی اینکه،اگر دو تا گاو داری هر دو را دولت میگیرد،یکی را به کشتارگاه میفرستد و شیر دیگری را هم میدوشد و در فاضلاب خالی میکند.

2 - این مطلب را حدود ده سال است که بارها و بارها تکرار کرده‌ام و گفته‌ام که روحانیت یک درخت آفت زده است و باید با آفتهایش مبارزه کرد اما کسی که می‌گوید دست به ترکیب این درخت‌ نزنید ، معنای سخنش این است که با آفتهای آنهم مبارزه نکنید و این‌ باعث می‌شود که آفتها ، درخت را از بین ببرند .

۲۷ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب - مرتضی مطهری

 - اصلی که هر اندازه غرائز و تمایلات طبیعی ضعیفتر نگه داشته شوند میدان برای غرائز و نیرو های عالیتر مخصوصاً قوه عاقله ، بازتر و بی مانع تر می شود ، اساسی ندارد .

۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۶:۴۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

درآمدی بر فلسفه اسلامی - عبدالرسول عبودیت/بخش دوم


فصل ششم : اصل علیت

 - مناط احتیاج به علت : ویژگی از شیء که موجب شده است شیء ، برای موجود بودن ، به علتی نیازمند باشد .

 - دیدگاه های مطرح در مناط احتیاج به علت :

  1. دیدگاه  امکانی : هر شیء ممکن بالذات ، از آن جهت که ممکن بالذات است ، به علت نیاز دارد.
  2. دیدگاه  حدوثی : هر شیء حادث زمانی ، از آن جهت که حادث زمانی است ، به علت نیاز دارد . (مردود. مثال نقض : معلول ازلی ، که معلول است ، اما حادث زمانی نیست)
  3. دیدگاه  حسی : هر شیء موجود ، از آن جهت که موجود است ، به علت نیاز دارد . (مردود. مثال نقض : خداوند ، که موجود است اما علتی ندارد)

- قانون امتناع ترجّح بلا مرجّح :

  • اگر شیء A ، ذاتاً بر اختیار هیچکدام از دو حالت a1 و a2 راجح نباشد .
  • اگر حالت a1 و a2 نقیض یکدیگر باشند .
  • طبق قانون امتناع ارتفاع نقیضین ، برای شیء A ، ناگزیر یکی از حالات a1 و a2 رجحان دارد و اختیار می شود . ذات شیء A رجحانی برای حالات ندارد ، پس یکی از حالات با دخالت غیر ، رجحان میابد.

 - برهان دیدگاه امکانی :

  • ممکن بالذات خود به خود ، به هیچ کدام از وجود و عدم ، راجح نیست .
  • برای ممکن بالذات ناچاراً ، یا عدم راجح است یا وجود .
  • طبق قانون امتناع ترجّح بلا مرجّح ، رجحان یکی از دو حالت محتاج علتی است .

 - همچنین ، صفتی که نسبت به ذات شیء نه ضروری الوجود باشد و نه ضروری العدم ، با اقامه شبیه همین برهان ، محتاج علتی ست .

 - بیان عام اصل علیت :اگر نسبت محمولی(اعمّ از وجود یا عدم) ، به ذات شیء ، امکانی بود ، تحقق محمول برای شیء علتی دارد .

 - اشکال به دیدگاه حدوثی : حادث ، شامل عدم سابق و وجود لاحق (وجود در حال حاضر) است . تفاوت حادث و قدیم ، عدم سابق است . موجب نیاز حادث به علت ، عدم سابق است . فرض هر نوع تاثیر یا تاثر ، برای عدم ، مستلزم در نظر گرفتن نوعی وجود است و این تناقض است .

 - استدلال دیدگاه حسی : "ما هرچه را حس کرده ایم ، یا آزمایش و تجربه نموده ایم ، آن را علتِ معلولی یافته ایم ."

 - اشکال به دیدگاه حسی

  1. هیچ حس و تجربه ای نمی تواند مُدرک رابطه علت و معلول باشد . گذشته از آن درک صدق و کذب رابطه علت و معلول با تجربه و حس ، مستلزم دور است چون ما ابتدا ، صدق اصل علیت را پذیرفته ایم و سپس به جهان خارج رجوع کرده ایم .
  2. استدلال بر اساس استقراء ناقص است و تعمیم حکم آن مجوز منطقی و فلسفی ندارد.
  3. استدلال تکیه زده بر اینکه "همه اشیاء و موجودات محسوس اند" که اولا با حس و تجربه نمی توان آن را ثابت کرد و ثانیا توسط فیلسوفان برای اثبات کذب آن برهان اقامه شده .

فصل هفتم : علت تامه و علت ناقصه

 علت : چیزی که معلول با وجودش ، موجود و با عدمش ، معدوم است .

 - علت تامه : چیزی که همه نیاز های وجودی معلول را برآورد ، به طوری که فقط با وجود آن و بدون کمک دیگران ، معلول موجود و با عدمش ، معلول معدوم باشد .

 - انواع دخالت علت در معلول : 

  1. دخالت فاعلی : برآوردن نیاز معلول به اصل وجود .
  2. دخالت قابلی : برآوردن نیاز معلول به پذیرنده ای که در آن حلول کند . (تنها بعضی از معلول ها ، چنین نیازی دارند)
  3. دخالت غایی : برآوردن نیاز معمول به پایان حرکت . غایت وجود علمی دارد و نه وجود خارجی . (تنها بعضی معلول ها که وجودی متغیر و آمیخته با حرکت داردند ، چنین نیازی دارند)

حاشیه : در اینجا یاید ابتدا بحث از مدلول شیء و فعل می شد . اینکه وجود شیء با وجود فعل چه تفاوتی دارد . وقتی صحبت از پذیرنده می شود ، آیا پذیرنده ، یک شیء است یا یک فعل هم می تواند پذیرنده باشد . بنده شخصا دوست دارم ، صحبت از ذات شود ، از آنچه مصدر افعال است . آن پذیرنده اول . آیا من هم از آن جنس ام یامن هم فعلی ام که در آن ذات حلول کرده ام  و حالا گیریم که خود من هم عوارضی داشته باشم چه تفاوتی دارد ؟ فکر می کنم اگر واژه وجود ، صِرفاً برای آن موجود مصدر افعال صرف می شد ، بهتر بود .

همچنین در امکان نیاز به غایت بحثی نیست ، اما اینکه وجود طرح کیفیت پایان برای هر حرکتی فرض شود ، از کجا آمد ؟ آیا یک حرکت بی پاین ، یا یک حرکت بی هدف ، نمی توان تصور کرد ؟

 - طبق نظر فیلسوفان نوع دیگری از نیاز برای معلول وجود ندارد ، محال است فاعل و قابل یکی باشند و در فاعل هایی مثل انسان و حیوانات ، وجود علمی غایتی که معلول به آن نیاز دارد ، با فاعل یکی نیست.

 - فاعل(در اصطلاح فلسفه) : عامل وجود بخش یا ایجاد کننده .

 -  نظریه ترکیب جسم ، از ماده و صورت :طبق نظر ارسطو و پیروانش ، از جمله ابن سینا ، هر جسمی از دو جزء تشکیل یافته اس : ماده و صورت ، که صورت آن در ماده اش حلول کرده است و با این حلول ترکیبی حاصل گشته که به آن «ترکیب انضمامی ماده و صورت» می گویند . آثار بالفعل جسم ، از صورت است و تنها این ویژگی که جسم با تغییر و تحول ، می تواند غیر از آنچه هم اکنون هست باشد ، از آثار ماده جسم است .این نظریه توسط ملاصدرا و پیروانش پذیرفته نیست . گذشته از آن اگر ترکیب انضمامی ماده و صورت را شیء سومی فرض کنیم ، میبینیم که آن چیزی جز صورت نیست و نهایتاً ماده در خارج از وجود جسم و تنها به عنوان قابل درک می شود .

 - نیاز معلول به اجزاء : طبق نظریه ترکیب جسم ، از ماده و صورت ، معلول به اجزاء نیز نیاز دارد .(این نظر پذیرفته نیست)

 - علت ناقصه : هر یک از اجزاء علت تامه به تنهایی ، یا مجموعه ای از آن ها که شامل همه این اجزاء نباشند .


فصل هشتم : وجود بخشیِ علت فاعلی

الف : تحلیل وجود بخشی :

 تصور اول در وجود بخشی علت فاعلی : علت فاعلی ، به مخزنی از وجود دسترسی دارد که وجودی را از آن می گیرد و به معلول می دهد و آن که تا به حال معدوم بوده ، موجود می شود . در این تحلیل پای چهار موجود و واقعیت خارجی به میان می آید :

  1. دهنده : علت وجود بخش (A) .
  2. گیرنده : معلول (B) .
  3. شیء داده شده : وجود .
  4. دادن : ایجاد (فعلی که از علت وجود بخش سر میزند) .

 - اگر برای گیرنده وجود قائل شویم ، نتیجه می شود که گیرنده معلولِ دهنده نیست و این تناقض است . پس در خارج دوئیت و تعددی نیست و گیرنده و دهنده یکی اند .

 - اگر چیزی دارای چیز دیگری نباشد ، می توان با عملی به نام  «دادن» ، شیء دیگر را به آن داد ولی اگر دارای آن باشد ، چگونه می توان عین آن چیز را دوباره به آن داد ؟ برای رفع این اشکال مطلقا سه راه بیشتر نداریم :

  1. در خارج برای معلول وجود قائل شویم . تناقض .
  2. بپذیریم فعلی انجام نگرفته است ، یعنی A را علت وجود بخش B ندانیم. تناقض .
  3. معلول چیزی جز کار علت نیست .

 - تصور دوم در وجود بخشی علت به معلول : فرض اینکه «A علت وجود بخش B است.» مساوی این فرض است که «B همان فعل A است و لا غیر.» . در این تحلیل تنها دو واقعیت و جود خارجی داریم :

  1. علت (A) .
  2. فعل علت : معلول (B).

ب : تحلیل فعل علت (ایجاد) :

 - تحلیل انواع روابط وجودی دو شیء : رابطه علت فاعلی و معلول ، از نوع سوم است .

  1. ربط عرضی : وجود حالتی عرضی در a ، وابسته به وجود b است . مثل رابطه خودرو و بنزین .
  2. ربط ذاتی : وجود a ذاتاً وابسته به وجود b است با این حال می شود در ذهن ، به تنهایی a را تصور کرد و بر آن حکم کرد .
  3. وجود رابط : وجود a مستقل از b امکان ندارد در ذهن تصور شود . در این حالت a عیناً همان ربط به b است .

 - تحلیل معنای تغییر در فعل ایجاد : هر مفهوم مصدری را که در نظر بگیریم ، مثلا رفتن ، الزاماً به نوعی تغییر دفعی یا تدریجی در معلولش اشاره دارد . وقتی می شنویم ، علتی ، معلولی را ایجاد کرده است ،معمولا تصور می کنیم امری که در زمانی معدوم بوده ، بوجود آمده و به اصطلاح چیزی حادث شده .

 - اگر چیزی صرفا ربط به علت باشد و در آن هیچ حرکت و تغییر و حدوثی هم نباشد ، باز معلول است .

 - صدر المتالهین ، با توجه به همین معنای حدوثی که در فعل است ، به جای آنکه بگوید : «معلول ، حیثیتی جز ایجاد یا کار کردن علت ندارد» می گوید «معلول ، حیثیتی جز ربط به علت ندارد.»

 - برای نشان دادن حقیقت معلول ، مفهوم ربط یا رابط ، رساتر از مفهوم فعل و ایجاد است . زیرا این توهم را بوجود نم آورد که معلول ، نوعی استقلال از علت فاعلی دارد ، یا معلول باید حادث باشد یا نوعی حرکت و روند باشد. 

ج: موجود رابط و مجود مستقل :

۳۱ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

درآمدی بر فلسفه اسلامی - عبدالرسول عبودیت/بخش یکم


فصل پنجم : وجوب و امتناع و امکان

 - ضرورت : انفکاک ناپذیری رابطه صفتی با موصوفش .

 - جهت : واژه هایی که نشان دهنده نوع رابطه هستند ، مثلا ضرورت و لاضرورت .

 - وجوب : ضرورت وجود . اگر بگوییم چیزی واجب است ، یعنی ضروری الوجود است و حتما باید موجود باشد و محال است موجود نباشد .

 - امتناع : ضرورت عدم . اگر بگوییم چیزی ممتنع است ، یعنی ضروری العدم است و حتما معدوم است و محال است موجود باشد .

حاشیه : به نظرم ، اینجا لازم بود ، ابتدا تعریفی از وجود آورده شود که موجود چیست ؟ شاید جا داشته بود بحث از وحدت و کثرت وجود هم می شد .

 - ذات : خود شیء ، صرف نظر از وجود یا عدم اشیاء دیگر .

 - امتناع بالذات : اگر در ذات شیء ، تناقضی باشد ، ممتنع بالذات است . ممتنع بالذات هرگز نمی تواند موجود شود و محال است در خارج مصداقی برای آن یافت شود . چنین نیست که با عوض کردن اوضاع یا فرض شرایط جدید یا تغییر دادن عواملی ، بتوان آن را موجود کرد . ممتنع بالذات در هر حال ، مطلقا معدوم است.

 - ممتنع بالغیر : اگر امتناع شیء ناشی از عوامل خارجی باشد ، مثلا مانعی وجود دارد یا برخی علل لازم ، تحقق نیافته باشد ، ممتنع بالغیر است . ممتنع بالغیر در شرایط کنونی ، محال است مصداق یابد ، ولی با تغییر شرایط و خاصا تبدیل عوامل امتناعش می تواند موجود شود .

 - واجب بالذات : اگر معدوم بودن شیء تناقض باشد ، واجب بالذات است . واجب بالذات ، هرگز ممکن نیست معدوم شود .

 - واجب بالغیر : اگر ذات شیء واجب نباشد ولی با فرض وجود عواملی واجب شود ، یعنی منشاء وجوب چیزی غیر از خود شیء باشد ، واجب بالغیر است . واجب بالغیر در شرایط فعلی ، محال است معدوم شود . اگر از بین رفتن علل وجود بالغیر ممکن باشد ، با از میان رفتنشان ، وجود بالغیر  معدوم می شود .

 - فیلسوفان ، اثبات می کنند فقط خداوند واجب بالذات است .

 - ممکن بالذات : اگر چیزی نه واجب بالذات باشد و نه ممتنع بالذات . برای آنکه تشخیص دهیم چیزی ممکن بالذات است یا نه ، باید خود آن را تصور کنیم ، اگر دیدیم ، وجود یافتنش و نیز معدوم شدنش ، تناقض نباشد ، آن شیء ممکن بالذات است . مثلا طوافان .

 - ممکن بالذات با واجب بالغیر و ممتنع بالغیر بودن تناقضی ندارد .


 

۲۳ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

درآمدی بر فلسفه اسلامی - عبدالرسول عبودیت/مدخل


فصل یکم : تعریف فلسفه

 - موضوع دانش(اعمّ از علم و فلسفه) : چیزی که ، مجموعه ای از گزاره ها ، درباره خاصیتی از آن یا یکی از انواع آن ، گزارش می دهد .

 - موضوع علوم : احکام موجود ، از آن جهت که دارای یک ماهیت خاص اند . مثلا در ترمودینامیک ، احکام موجود را از این جهت که حرارت دارد بحث می کند .

 - موضوع فلسفه : احکامی که به صِرف موجود بود موجود بر آن بار می شود . فارغ از اینکه ماهیت داشته باشد یا نداشته باشد . مثلا اینکه موجودی که واجب الوجود نیست باید علت داشته باشد .

 - تعریف فلسفه : دانشی است که در آن از ویژگی های موجود مطلق(نه موجود خاص ، تخصیص خورده با ماهیات) بحث می کند.


فصل دوم : روش تحقیق در فلسفه

 - روش تحقیق : روش تعیین صدق و کذب گزاره های یک دانش است .

- دانش کلی حقیقی : دانشی که موضوعش جزئیات نیست (مثل تاریخ و جغرافیا) و موضوعش حقیقی است و نه قراردادی (مثل ادبیات و حقوق).

 - انواع روش تحقیق دانش های کلی حقیقی :
  1. روش عقلی ( استدلالی که نهایتاً بر بدیهیات اولیه مبتنی است )
  2. روش تجربی ( تعیین صدق و کذب بر پایه مشاهدات حسی)
 - روش تحقیق در فلسفه : روش عقلی . 
 - گزاره های پیشینی : گزاره هایی که از روش عقلی بدست می آید .
 - گزاره های پسینی : گزاره هایی که از روش تجربی بدست می آید .

فصل سوم : ارتباط علوم و فلسفه

 - فلسفه پیش از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل اند .

 - فلسفه پس از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل نیستند .

 - وابستگی فلسفه به علوم :

  • گاه مبتنی بر یک پیشفرض علمی ، یک مسئله فلسفی مطرح می شود(مثلا تفاوت ماده و انرژی چیست ؟).
  • گاه مقدمه یک استدلال فلسفی ، یک گزاره حسی است(مثلا ابن سینا در اثبات دهگانه بودن موجودات مجرد ، نظریه زمین مرکزی بطلمیوس را فرض گرفته).
  • گاه علوم ، مصداق حقیقی مفاهیم فلسفی را تعیین می کنند (مثلا اینکه مصداق جسم ، الکترون و ذرات هسته ای اند).

  - وابستگی علوم به فلسفه :

  1. نیاز در اثبات موضوع (اگر موضوع دانشی بدیهی نباشد ، فلسفه موجود بودن آن را اثبات می کند ) 
  2. نیاز در اثبات کلیت و ضرورت قوانین(اینکه عوامل طبیعی ، در شرایط یکسان ، به طور تخلف ناپذیری ، رفتار های مشابه دارند.) 
  3. نیاز در تحصیل پیش فرض های اساسی(شناخت پذیری جهان ، امتناع تناقض ، امتناع دور و تسلسل و ...)

 - مراحل شکل گیری قاعده علمی :

  1. فرض داریم که برخی پدیده های طبیعی ، با یکدیگر رابطه علّی و معلولی دارند(یقینی) 
  2. به طبیعت رجوع می کنیم و کشف می کنیم ، کدام پدیده معین ، علت کدام پدیده معین دیگر است.(غیر یقینی.چون این طور نیست که هر دو پدیده ای که دائما یا غالبا با هم می آیند ، رابطه علّی و معلولی داشته باشند) 
  3. با فرض گزاره «سنخیت علّی و معلولی» حکم می شود ، رابطه کشف شده ، رابطه کلی(=یکنواخت و دائمی) است.(یقینی) 
  4. با فرض گزاره «ضرورت علّی و معلولی» ، حکم می شود که رابطه کشف شده ضروری است.یعنی ممکن نیست در شرایط مشابه تخلف پذیرد.(یقینی) 

 - فلسفه بر علوم مقدم است ، یعنی بدون علم می توان فلسفه داشت ولی بدون فلسفه نمی توان علم داشت .

 - پیش فرض : گزاره ای که در یک دانش ، بدون اثبات ، صادق فرض می شود.

حاشیه : در موضع تقسیم پیش فرض ها به پیش فرض های مصرفی و غیر مصرفی ، به نظر می آید این نکنه در نظر گرفته نشده که ، مقدمات استدلال ممکن است ذکر نشده باشند و نمی توان گزاره ای را که به عنوان مفدمه ، در اثر تکرار و یا بداهت ، ظاهراً آورده نشده ، غیر مصرفی نامید.


فصل چهارم : آیا باید فلسفه آموخت ؟
 - ضرورت : هر فعلی که فقدان آن به «اختلال در زندگی فردی یا اجتماعی» یا «دچار شدن به عذاب اخروی شود» منجر شود ضروری است .
حاشیه : این همه پیش فرض ها چرا اینجا آمده اند ؟ چرا اختلال در زندگی فردی به باید منجرمی شود ؟ چه رابطه برای زندگی فردی وندگی اجتماعی تصور شده ؟ چه لزومی دارد اینجا صحبت از آخرت شود؟ مگر بدون فرض آخرت نمی توان ضرورت را تعریف کرد؟
 - آمدن بحث از آخرت در اینجا اشکالی ندارد ، چون آخرت احتمال عقلی دارد:
  1. هیچ برهان یقینی در انکار خداوند ، آخرت و امور معنوی اقامه نشده. نفی ضرورت عدم وجود آنها اثبات ، دالّ بر احتمال وجود آنهاست.
  2. به شهادت تاریخ حتی منکرین خداوند و قیامت هم به صداقت پیامبر اعتراف داشتند .
  3. عرفای اقوام مختلف مدعی شهود برخی از این امور بوده و هستند.

 - تنها احتمال وجود آخرت ، برای ذکر آن کافیست . زیرا :

  1. دفع ضرر یقینی و محتمل ، هر دو ضروری است .
  2. امید ریاضیِ(=حاصلضرب مقدار احتمال در ارزش محتمل) پرداختن به امور معنوی و اخروی ، بینهایت است.
حاشیه : صحبت از امید ریاضی را در اینجا نمی فهمم . مثلا اگر عقل نتیجه عمل یک را قطعا 5000 تومان بداند و نتیجه عمل دو را با احتمال موفقیت 1% ، 5 میلیارد تومان بداند ، چرا عاقلانه ، این است که دومی را انتخاب کند ؟
 - ضرورت آموختن فلسفه : آموختن فلسفه بی تردید مطلوب است ، اما برای دسته ای از افراد ، ناظر به فوائد آن ، ضروری هم هست .
 - فوائد فلسفه :
  1. ارضاء غریزه کنجکاوی
  2. رفع جهل مرکب
  3. دقت در گزاره های عقل عرفی که زیستن بر مبنای آنهاست.
  4. بفهمیم در زندگی نقش حس ، بسی کمتر و نقش عقل بسی بیشتر از آن است که به طور طبیعی انسان گمان می کند . اگر کسی هرگونه مفهوم و گزاره و استدلال عقلی را بی معنا بداند ، ضرورت دارد فلسفه بخواند .
  5. بدست آوردن تصویر کلی عالم هستی .
  6. ژرف نگری در عالم هستی (کشف مشابهت ها و روابط علت و معلولی) . اگر در جامعه ای ، عده ای ، این ژرف نگری را نداشته باشند ، جامعه دچار سقوط  فرهنگی می شود . آن عده ضرورت دارد ، فلسفه بخوانند .
  7. تدارک پیش فرض های علوم
  8. تدارک مبانی نظام ها و جنبش ها(هر نظام انانی بر مبنای پیش فرض هایی استوار است که بسیار از آنها ماهیتاً فلسفی اند و اثبات و رد آنها بر عهده فلسفه است . اگر این مبانی درست نباشند ، باعث اختلال در زندگی فردی یا اجتماعی می شود.) برای افراد فرهیخته و ذی صلاحیت جامعه ضرورت دارد برای دفع این خطر فلسفه بیاموزند.
  9. پایه ریزی جهانبینی(جهانبینی فرد در همه شئون فردی و اجتماعی او نقش تعیین کننده ای دارد). مسائل اساسی جهانبینی (1-آیا وجود مساوی ماده است؟ 2-آیا زندگی انسان محدود به زندگی دنیوی است؟ 3- مطمئن ترین راه برای شناخت برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟) همه فلسفی اند. کسانی که در جهانبینی شان شک دارند ، کسانی که جهانبینی شان مورد شبهه قرار گرفته ، فرهیختگانی که می توانند جهانبینی الهی را به طور دقیق ، برای عموم تبیین کنند و فرهیختگانی که درصدددفاع عقلانی صحیح از دین اند ، ضرورت دارد فلسفه بخوانند.

 
۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

روش برداشت از قرآن - عین صاد

... اگر می بینی با این همه مطالعه و تفکر ، بهره ای نمی گیریم به خاطر این است که از نیاز ها بی خبریم. در حالی که به ویتامین ث نیازمندیم فقط کباب برگ خورده ایم . بی شک کباب غذای خوبی است . اما من به چیز دیگری نباز دارم که به آن نرسیده ام ...

۱۹ آذر ۹۰ ، ۱۸:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

معلم کلاس ما - سهراب سپهری

... Loti دفترچه های کثیف داشت . تکالیف مدرسه را سرهم بندی می کرد . چون در این کار اجبار می دید . من نظم را از کف نمی دادم . خطا را هم منظم مرتکب می شدم . تکالیف مدرسه من مرتب بود ...

۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۸:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

تاریخ تمدن - ویل دورانت / کتاب اول : خاور نزدیک

 

 

- تمدن = نظمی اجتماعی که در سایه وجود آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند.

- ارکان تمدن : ۱- پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی.۲- سازمان سیاسی. ۳- سنن اخلاقی. ۴- کوشش در راه معرفت و بسط هنر.

- حرارت مناطق استوایی و فراوانی انگل ها از دشمنان سرسخت تمدن است. این نواحی سرزمین کسالت و بی حالی و ناخوشی است . تمام نیرو ها از امور غیر ضروری و غیر مفیدی که مجموع آن ها مدنیت را تشکیل می دهد منصرف می شود و بر روی مسئله راضی کردن حس گرسنگی و غریزه تولید مثل متمرکز می گردد. باران از ضروریات تمدن است.

- نخستین قدم در راه تمدن کشاورزی است. بعد از آن ممکن است اسباب هایی اختراع کند که نیروی تولید را فزونی بخشد ، یا سگ و خر و خوک را اهلی کند و بالاخره به فکر اهلی کردن خویش و تسلط بر نفس برآید و راه آن را پیدا کند که با نظم و آهنگی کار های خود را انجام دهد و مدت بیشتری بر روی زمین زیست کند.

- تمدن از یک لحاظ با خصلت مودب بودن و حسن معاشرت یکی می شود … Civilization = تمدن و Civility = حسن معاشرت.

- تمدن امری است که هر نسلی باید آن را به شکل جدید کسب کند و هر گاه توقف قابل ملاحضه ای در سیر آن پیش آید ، ناچار پایان آن فرا می رسد .

- کوشش های دسته جمعی برای دست یافتن به ماده غذایی سبب تولید مفهوم دولت و حکومت گردید.

- در آخرین تحلیل خود از مدنیت به این نکته می رسیم که مسئله خوراک انسان و تهیه آن بنیاد تمدن را تشکیل می دهد . کلیسای جامع و معبد ، موزه هنر و تالار موسیقی ، کتابخانه و دانشگاه ، همه رو بنای تمدن هستند و باید چشم داشت و در پشت این ظاهر کشتار گاه ها را دید .

- هنگامی که وسائل تجمل و خوشگذرانی فراهم شود ، کمونیسم ( = قواعد اشتراک مایملک یک جامعه ) از بین می رود.

- بردگی = انجام دادن عمل دشوار و شاقی از بیم آنکه از عدم انجام آن دچار مجازات های بدنی ، اقتصادی با اجتماعی شود .

- بردگی یک جزء غیر قابل انفکاک سازمانی است که در نتیجه آن ، انسان استعداد دست یافتن به اعمال صنعتی پیدا کرده است .

- نیرومندی عرف و عادات ، با ازدیاد قوانین و نیز نیروی غرایز با ازدیاد افکار و اندیشه ها نسبت معکوس دارد.

- پیدایش مدنیت بدون اخلاق امکان پذیر نبوده است .

- سرو سامان بخشیدن به روابط جنسی همیشه مهمترین وظیفه اخلاق به شمار می رفته است ، زیرا غریزه تولید مثل نه تنها در حین ازدواج ، بلکه قبل و بعد از آن نیز مشکلاتی فراهم می آورده و در نتیجه شدت و حدت همین غریزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتی که از جاده طبیعی پیدا می کند ، بی نظمی و اختشاش در سازمان های اجتماعی تولید می شد .

- اختلاف انسان با حیوان در آن است که بدون گرسنگی غذا می خورد ، بدون تشنگی می آشامد و در تمام فصول سال به اعمال جنسی می پردازد.

- در بریتانیای جدید ، والدین ثروتمند در مدت پنج سال بحرانی جوانی دختران خود را در کلبه ای زندانی می کنند و پیرزنان پاکدامنی را به نگهبانی می گمارند.

- یونانیان سازنده کاخ تمدن به شمار نمی روند زیرا آنچه از دیگران گرفته اند به مراتب بیش از آن است که از خود به جای گذاشته اند . یونان در واقع همچون وارثی است که ذخایر هزار ساله علم و هنر را که با غنائم جنگ و بازرگانی از خاور زمین به آن سرزمین رسیده به ناحق تصاحب کرده است .

- ظاهرا چنان به نظر می رسد که در آغاز کار ، خدایان گوشت آدمی را بر همه چیز ترجیح می دادند ، ولی چون اندیشه های اخلاقی در مردم رشد پیدا کرد ، خدایان نیز ناچار به گوشت حیوانات راضی شدند.

- دختر سومری در خدمتگزاری به معابد ، هیچ ننگ و عاری تصور نمی کرد ؛ پدر او به این می بالید که جمال و کمال دختر خود را برای از بین بردن رنج و ملال زندگی یکنواخت کاهنان وقف کرده است .

۲۵ اسفند ۸۹ ، ۱۹:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی