فصل یکم : تعریف فلسفه
- موضوع دانش(اعمّ از علم و فلسفه) : چیزی که ، مجموعه ای از گزاره ها ، درباره خاصیتی از آن یا یکی از انواع آن ، گزارش می دهد .
- موضوع علوم : احکام موجود ، از آن جهت که دارای یک ماهیت خاص اند . مثلا در ترمودینامیک ، احکام موجود را از این جهت که حرارت دارد بحث می کند .
- موضوع فلسفه : احکامی که به صِرف موجود بود موجود بر آن بار می شود . فارغ از اینکه ماهیت داشته باشد یا نداشته باشد . مثلا اینکه موجودی که واجب الوجود نیست باید علت داشته باشد .
- تعریف فلسفه : دانشی است که در آن از ویژگی های موجود مطلق(نه موجود خاص ، تخصیص خورده با ماهیات) بحث می کند.
فصل دوم : روش تحقیق در فلسفه
- روش تحقیق : روش تعیین صدق و کذب گزاره های یک دانش است .
- دانش کلی حقیقی : دانشی که موضوعش جزئیات نیست (مثل تاریخ و جغرافیا) و موضوعش حقیقی است و نه قراردادی (مثل ادبیات و حقوق).
- روش عقلی ( استدلالی که نهایتاً بر بدیهیات اولیه مبتنی است )
- روش تجربی ( تعیین صدق و کذب بر پایه مشاهدات حسی)
- گزاره های پیشینی : گزاره هایی که از روش عقلی بدست می آید .
- گزاره های پسینی : گزاره هایی که از روش تجربی بدست می آید .
فصل سوم : ارتباط علوم و فلسفه
- فلسفه پیش از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل اند .
- فلسفه پس از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل نیستند .
- وابستگی فلسفه به علوم :
- گاه مبتنی بر یک پیشفرض علمی ، یک مسئله فلسفی مطرح می شود(مثلا تفاوت ماده و انرژی چیست ؟).
- گاه مقدمه یک استدلال فلسفی ، یک گزاره حسی است(مثلا ابن سینا در اثبات دهگانه بودن موجودات مجرد ، نظریه زمین مرکزی بطلمیوس را فرض گرفته).
- گاه علوم ، مصداق حقیقی مفاهیم فلسفی را تعیین می کنند (مثلا اینکه مصداق جسم ، الکترون و ذرات هسته ای اند).
- وابستگی علوم به فلسفه :
- نیاز در اثبات موضوع (اگر موضوع دانشی بدیهی نباشد ، فلسفه موجود بودن آن را اثبات می کند )
- نیاز در اثبات کلیت و ضرورت قوانین(اینکه عوامل طبیعی ، در شرایط یکسان ، به طور تخلف ناپذیری ، رفتار های مشابه دارند.)
- نیاز در تحصیل پیش فرض های اساسی(شناخت پذیری جهان ، امتناع تناقض ، امتناع دور و تسلسل و ...)
- مراحل شکل گیری قاعده علمی :
- فرض داریم که برخی پدیده های طبیعی ، با یکدیگر رابطه علّی و معلولی دارند(یقینی)
- به طبیعت رجوع می کنیم و کشف می کنیم ، کدام پدیده معین ، علت کدام پدیده معین دیگر است.(غیر یقینی.چون این طور نیست که هر دو پدیده ای که دائما یا غالبا با هم می آیند ، رابطه علّی و معلولی داشته باشند)
- با فرض گزاره «سنخیت علّی و معلولی» حکم می شود ، رابطه کشف شده ، رابطه کلی(=یکنواخت و دائمی) است.(یقینی)
- با فرض گزاره «ضرورت علّی و معلولی» ، حکم می شود که رابطه کشف شده ضروری است.یعنی ممکن نیست در شرایط مشابه تخلف پذیرد.(یقینی)
- فلسفه بر علوم مقدم است ، یعنی بدون علم می توان فلسفه داشت ولی بدون فلسفه نمی توان علم داشت .
- پیش فرض : گزاره ای که در یک دانش ، بدون اثبات ، صادق فرض می شود.
حاشیه : در موضع تقسیم پیش فرض ها به پیش فرض های مصرفی و غیر مصرفی ، به نظر می آید این نکنه در نظر گرفته نشده که ، مقدمات استدلال ممکن است ذکر نشده باشند و نمی توان گزاره ای را که به عنوان مفدمه ، در اثر تکرار و یا بداهت ، ظاهراً آورده نشده ، غیر مصرفی نامید.
فصل چهارم : آیا باید فلسفه آموخت ؟
حاشیه : این همه پیش فرض ها چرا اینجا آمده اند ؟ چرا اختلال در زندگی فردی به باید منجرمی شود ؟ چه رابطه برای زندگی فردی وندگی اجتماعی تصور شده ؟ چه لزومی دارد اینجا صحبت از آخرت شود؟ مگر بدون فرض آخرت نمی توان ضرورت را تعریف کرد؟
- هیچ برهان یقینی در انکار خداوند ، آخرت و امور معنوی اقامه نشده. نفی ضرورت عدم وجود آنها اثبات ، دالّ بر احتمال وجود آنهاست.
- به شهادت تاریخ حتی منکرین خداوند و قیامت هم به صداقت پیامبر اعتراف داشتند .
- عرفای اقوام مختلف مدعی شهود برخی از این امور بوده و هستند.
- تنها احتمال وجود آخرت ، برای ذکر آن کافیست . زیرا :
- دفع ضرر یقینی و محتمل ، هر دو ضروری است .
- امید ریاضیِ(=حاصلضرب مقدار احتمال در ارزش محتمل) پرداختن به امور معنوی و اخروی ، بینهایت است.
حاشیه : صحبت از امید ریاضی را در اینجا نمی فهمم . مثلا اگر عقل نتیجه عمل یک را قطعا 5000 تومان بداند و نتیجه عمل دو را با احتمال موفقیت 1% ، 5 میلیارد تومان بداند ، چرا عاقلانه ، این است که دومی را انتخاب کند ؟
- ارضاء غریزه کنجکاوی
- رفع جهل مرکب
- دقت در گزاره های عقل عرفی که زیستن بر مبنای آنهاست.
- بفهمیم در زندگی نقش حس ، بسی کمتر و نقش عقل بسی بیشتر از آن است که به طور طبیعی انسان گمان می کند . اگر کسی هرگونه مفهوم و گزاره و استدلال عقلی را بی معنا بداند ، ضرورت دارد فلسفه بخواند .
- بدست آوردن تصویر کلی عالم هستی .
- ژرف نگری در عالم هستی (کشف مشابهت ها و روابط علت و معلولی) . اگر در جامعه ای ، عده ای ، این ژرف نگری را نداشته باشند ، جامعه دچار سقوط فرهنگی می شود . آن عده ضرورت دارد ، فلسفه بخوانند .
- تدارک پیش فرض های علوم
- تدارک مبانی نظام ها و جنبش ها(هر نظام انانی بر مبنای پیش فرض هایی استوار است که بسیار از آنها ماهیتاً فلسفی اند و اثبات و رد آنها بر عهده فلسفه است . اگر این مبانی درست نباشند ، باعث اختلال در زندگی فردی یا اجتماعی می شود.) برای افراد فرهیخته و ذی صلاحیت جامعه ضرورت دارد برای دفع این خطر فلسفه بیاموزند.
- پایه ریزی جهانبینی(جهانبینی فرد در همه شئون فردی و اجتماعی او نقش تعیین کننده ای دارد). مسائل اساسی جهانبینی (1-آیا وجود مساوی ماده است؟ 2-آیا زندگی انسان محدود به زندگی دنیوی است؟ 3- مطمئن ترین راه برای شناخت برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟) همه فلسفی اند. کسانی که در جهانبینی شان شک دارند ، کسانی که جهانبینی شان مورد شبهه قرار گرفته ، فرهیختگانی که می توانند جهانبینی الهی را به طور دقیق ، برای عموم تبیین کنند و فرهیختگانی که درصدددفاع عقلانی صحیح از دین اند ، ضرورت دارد فلسفه بخوانند.