نه ماندن

قطعه ی کوچکی از عالم بیکران

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

پشت دریا شهریست

- نمی دانم چطور عرشه عالم ، این کشتی کوچکی که قرار بود ما را از دریای زمان به قیامت برساند ، این قدر کثیف شد که دیگر نمی توان افق را دید. تلاش برای بهبود شرایط ، به مدد حرص و جهل مان از این سمت و راحت طلبی و دلبستگی مان از آن سمت ، کند و کم رمق است. از تواتر مشاهده وضع نامطلوب ، باورمان زخم خورده و چیستیمان و اینکه وضع مطلوبی هم هست ، از یاد رفته. می خواهم طرحی از وضع بهتر بکشم تا تلاش برای تصحیح عرشه جان بگیرد تا سفر و مسیر و مقصد دوباره به یاد بیاید.

- حرکت ساختار و روابط اجتماع انسانی به سمت ایده آل ، با نظر به تاثیر پذیری عمیق کیفیت زندگی انسانی و باتبع سعادت و شقاوت نوع بشر از آن ، اولین گام و اولویت در پاسخ ما ، به سوال چه باید کرد ، ادراک شده. عینیت بخشیدن به این هدف در مقیاس کوچکی از اجتماعات انسانی ، عملی و موجه به نظر می رسد. ما سفر رسیدن به دستگاه مرکب ایده آل را ، از آفرینش جزء ساده ایده آل ، شروع می کنیم.

۲۱ مهر ۹۰ ، ۱۷:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

معلم کلاس ما - سهراب سپهری

... Loti دفترچه های کثیف داشت . تکالیف مدرسه را سرهم بندی می کرد . چون در این کار اجبار می دید . من نظم را از کف نمی دادم . خطا را هم منظم مرتکب می شدم . تکالیف مدرسه من مرتب بود ...

۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۸:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

چرا باز قلب من قلبید ؟

یه چیز نوشتیم انگار منظم شد:


چرا باز قلب من قلبید؟


جهید برق چشمش به سمتم ،


 دوباره قلب من لرزید.


دوباره عقل من ترسید.


دوباره من تشویش.


دوباره سوزن چشمش


و باد طرح بی عشق من تَرکید.




دوباره مشرق سمتم به غرب مایل شد.


دوباره سیل آب عشق آمد ، عقل بی حس شد.


سترگ ایده های خفن فیلسوف های قرن ،


برای شهر کوچک معقول ذهن من ، دوباره باطل شد.




دوباره دستک من ز پشت می پیچاند ، دوباره پوزک من را به خاک می مالاند ...


آه کجایی به داد برست عقلک من ، که عشق به برهان زلف ، دودمان ما پیچاند.

۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۸:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی