- شهودا می توان فهمید که ساخت من گنجایش ادراک همه حقیقت را ندارد ، در عین اینکه برای سامان دادن به حیات و تعیین دقیق انتخاب ها ، نسبت به ادراک نامحدود فقیرم . ادراک بیشتر ، انتخاب صحیح تر ، رنج کمتر .
- تفکّر یک چاره جویی و اقتصاد در امکان دانستن ها ست . حیله ای برای پاسخ دادن به آن زیاده خواهی دانش .
- یک تصور یا تصدیق کلی در داشته های یک مسئله ی موثر در انتخاب های روزانه من ، می تواند جانشین بی نهایت ادراک جزئی شود . و این کلی ها از فعل تفکر - انتزاع و تقسیم - حاصل می شود .
فصل یکم : تعریف فلسفه
- موضوع دانش(اعمّ از علم و فلسفه) : چیزی که ، مجموعه ای از گزاره ها ، درباره خاصیتی از آن یا یکی از انواع آن ، گزارش می دهد .
- موضوع علوم : احکام موجود ، از آن جهت که دارای یک ماهیت خاص اند . مثلا در ترمودینامیک ، احکام موجود را از این جهت که حرارت دارد بحث می کند .
- موضوع فلسفه : احکامی که به صِرف موجود بود موجود بر آن بار می شود . فارغ از اینکه ماهیت داشته باشد یا نداشته باشد . مثلا اینکه موجودی که واجب الوجود نیست باید علت داشته باشد .
- تعریف فلسفه : دانشی است که در آن از ویژگی های موجود مطلق(نه موجود خاص ، تخصیص خورده با ماهیات) بحث می کند.
فصل دوم : روش تحقیق در فلسفه
- روش تحقیق : روش تعیین صدق و کذب گزاره های یک دانش است .
- دانش کلی حقیقی : دانشی که موضوعش جزئیات نیست (مثل تاریخ و جغرافیا) و موضوعش حقیقی است و نه قراردادی (مثل ادبیات و حقوق).
فصل سوم : ارتباط علوم و فلسفه
- فلسفه پیش از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل اند .
- فلسفه پس از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل نیستند .
- وابستگی فلسفه به علوم :
- وابستگی علوم به فلسفه :
- مراحل شکل گیری قاعده علمی :
- فلسفه بر علوم مقدم است ، یعنی بدون علم می توان فلسفه داشت ولی بدون فلسفه نمی توان علم داشت .
- پیش فرض : گزاره ای که در یک دانش ، بدون اثبات ، صادق فرض می شود.
حاشیه : در موضع تقسیم پیش فرض ها به پیش فرض های مصرفی و غیر مصرفی ، به نظر می آید این نکنه در نظر گرفته نشده که ، مقدمات استدلال ممکن است ذکر نشده باشند و نمی توان گزاره ای را که به عنوان مفدمه ، در اثر تکرار و یا بداهت ، ظاهراً آورده نشده ، غیر مصرفی نامید.
حاشیه : این همه پیش فرض ها چرا اینجا آمده اند ؟ چرا اختلال در زندگی فردی به باید منجرمی شود ؟ چه رابطه برای زندگی فردی وندگی اجتماعی تصور شده ؟ چه لزومی دارد اینجا صحبت از آخرت شود؟ مگر بدون فرض آخرت نمی توان ضرورت را تعریف کرد؟
- تنها احتمال وجود آخرت ، برای ذکر آن کافیست . زیرا :
حاشیه : صحبت از امید ریاضی را در اینجا نمی فهمم . مثلا اگر عقل نتیجه عمل یک را قطعا 5000 تومان بداند و نتیجه عمل دو را با احتمال موفقیت 1% ، 5 میلیارد تومان بداند ، چرا عاقلانه ، این است که دومی را انتخاب کند ؟
- بسیار چیز هاست که میدانم ، اما به آن عمل نمی کنم . پس دانستن آنها و سایر چیزها چه سودی برای من دارد ؟ آیا لازم است هنوز تلاش کنم تا چیزهایی جدیدی یاد بگیرم ؟
این طور نیست که همه دانسته ها به کار بیاید . کما اینکه آن چیز هایی که کمتر به کار می آید استدراجا فراموش می شوند . باید دید ، کدام دانسته ها بوده که دانستنشان برای من سود داشته .
- چه دانستن هایی برای من سود داشته ؟
؟