نه ماندن

قطعه ی کوچکی از عالم بیکران

خدا حافظ مرد آشنای مهربان

.

دیروز ظهر که برای نماز ظهر در حسینیه می رود وضو بگیرد ، قلبش ، می گیرد ، می افتد ، پسرش می رسد ، دست پسرش را می گیرد و فشار می دهد ، آرام درد می کشد  ... آرام می گوید یا ابالفضل و ... تمام . قصه جان دادن مرد محبوب آشنای من ، حاج جواد جلایر ، همین بود .

.

آقای جلایر ، چشم تان ، آن ساحل و دریای آرامش از یادم نمی رود . چقدر زیبا زندگی کردید ، بنده خوب خدا ، تبریک .

.

آغوش باز روز های سخت ... آغوش باز روز های سخت ، مهربان دوست داشتنی  ، پشتوانه ایمان من ، خداحافظ .

.

می خندیدید و با صدای خش دار می گفتید : آقا سجاد ... چیطوری بو وو ... . عظمت خشوع . یادتان به خیر . این ها از خاطرم نمی رود . 

.

 

 مراسم ...

۲۱ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

تشکر از حافظ(رض)

.

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند

جوانان سعادت مند ، پند پیر دانا را

.

حدیث از مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جوی

که کس نگشود و نگشاید به حکمت ، این معما را

.

۱۷ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

درآمدی بر فلسفه اسلامی - عبدالرسول عبودیت/مدخل


فصل یکم : تعریف فلسفه

 - موضوع دانش(اعمّ از علم و فلسفه) : چیزی که ، مجموعه ای از گزاره ها ، درباره خاصیتی از آن یا یکی از انواع آن ، گزارش می دهد .

 - موضوع علوم : احکام موجود ، از آن جهت که دارای یک ماهیت خاص اند . مثلا در ترمودینامیک ، احکام موجود را از این جهت که حرارت دارد بحث می کند .

 - موضوع فلسفه : احکامی که به صِرف موجود بود موجود بر آن بار می شود . فارغ از اینکه ماهیت داشته باشد یا نداشته باشد . مثلا اینکه موجودی که واجب الوجود نیست باید علت داشته باشد .

 - تعریف فلسفه : دانشی است که در آن از ویژگی های موجود مطلق(نه موجود خاص ، تخصیص خورده با ماهیات) بحث می کند.


فصل دوم : روش تحقیق در فلسفه

 - روش تحقیق : روش تعیین صدق و کذب گزاره های یک دانش است .

- دانش کلی حقیقی : دانشی که موضوعش جزئیات نیست (مثل تاریخ و جغرافیا) و موضوعش حقیقی است و نه قراردادی (مثل ادبیات و حقوق).

 - انواع روش تحقیق دانش های کلی حقیقی :
  1. روش عقلی ( استدلالی که نهایتاً بر بدیهیات اولیه مبتنی است )
  2. روش تجربی ( تعیین صدق و کذب بر پایه مشاهدات حسی)
 - روش تحقیق در فلسفه : روش عقلی . 
 - گزاره های پیشینی : گزاره هایی که از روش عقلی بدست می آید .
 - گزاره های پسینی : گزاره هایی که از روش تجربی بدست می آید .

فصل سوم : ارتباط علوم و فلسفه

 - فلسفه پیش از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل اند .

 - فلسفه پس از علم : دسته ای از مسائل فلسفی که از علوم مستقل نیستند .

 - وابستگی فلسفه به علوم :

  • گاه مبتنی بر یک پیشفرض علمی ، یک مسئله فلسفی مطرح می شود(مثلا تفاوت ماده و انرژی چیست ؟).
  • گاه مقدمه یک استدلال فلسفی ، یک گزاره حسی است(مثلا ابن سینا در اثبات دهگانه بودن موجودات مجرد ، نظریه زمین مرکزی بطلمیوس را فرض گرفته).
  • گاه علوم ، مصداق حقیقی مفاهیم فلسفی را تعیین می کنند (مثلا اینکه مصداق جسم ، الکترون و ذرات هسته ای اند).

  - وابستگی علوم به فلسفه :

  1. نیاز در اثبات موضوع (اگر موضوع دانشی بدیهی نباشد ، فلسفه موجود بودن آن را اثبات می کند ) 
  2. نیاز در اثبات کلیت و ضرورت قوانین(اینکه عوامل طبیعی ، در شرایط یکسان ، به طور تخلف ناپذیری ، رفتار های مشابه دارند.) 
  3. نیاز در تحصیل پیش فرض های اساسی(شناخت پذیری جهان ، امتناع تناقض ، امتناع دور و تسلسل و ...)

 - مراحل شکل گیری قاعده علمی :

  1. فرض داریم که برخی پدیده های طبیعی ، با یکدیگر رابطه علّی و معلولی دارند(یقینی) 
  2. به طبیعت رجوع می کنیم و کشف می کنیم ، کدام پدیده معین ، علت کدام پدیده معین دیگر است.(غیر یقینی.چون این طور نیست که هر دو پدیده ای که دائما یا غالبا با هم می آیند ، رابطه علّی و معلولی داشته باشند) 
  3. با فرض گزاره «سنخیت علّی و معلولی» حکم می شود ، رابطه کشف شده ، رابطه کلی(=یکنواخت و دائمی) است.(یقینی) 
  4. با فرض گزاره «ضرورت علّی و معلولی» ، حکم می شود که رابطه کشف شده ضروری است.یعنی ممکن نیست در شرایط مشابه تخلف پذیرد.(یقینی) 

 - فلسفه بر علوم مقدم است ، یعنی بدون علم می توان فلسفه داشت ولی بدون فلسفه نمی توان علم داشت .

 - پیش فرض : گزاره ای که در یک دانش ، بدون اثبات ، صادق فرض می شود.

حاشیه : در موضع تقسیم پیش فرض ها به پیش فرض های مصرفی و غیر مصرفی ، به نظر می آید این نکنه در نظر گرفته نشده که ، مقدمات استدلال ممکن است ذکر نشده باشند و نمی توان گزاره ای را که به عنوان مفدمه ، در اثر تکرار و یا بداهت ، ظاهراً آورده نشده ، غیر مصرفی نامید.


فصل چهارم : آیا باید فلسفه آموخت ؟
 - ضرورت : هر فعلی که فقدان آن به «اختلال در زندگی فردی یا اجتماعی» یا «دچار شدن به عذاب اخروی شود» منجر شود ضروری است .
حاشیه : این همه پیش فرض ها چرا اینجا آمده اند ؟ چرا اختلال در زندگی فردی به باید منجرمی شود ؟ چه رابطه برای زندگی فردی وندگی اجتماعی تصور شده ؟ چه لزومی دارد اینجا صحبت از آخرت شود؟ مگر بدون فرض آخرت نمی توان ضرورت را تعریف کرد؟
 - آمدن بحث از آخرت در اینجا اشکالی ندارد ، چون آخرت احتمال عقلی دارد:
  1. هیچ برهان یقینی در انکار خداوند ، آخرت و امور معنوی اقامه نشده. نفی ضرورت عدم وجود آنها اثبات ، دالّ بر احتمال وجود آنهاست.
  2. به شهادت تاریخ حتی منکرین خداوند و قیامت هم به صداقت پیامبر اعتراف داشتند .
  3. عرفای اقوام مختلف مدعی شهود برخی از این امور بوده و هستند.

 - تنها احتمال وجود آخرت ، برای ذکر آن کافیست . زیرا :

  1. دفع ضرر یقینی و محتمل ، هر دو ضروری است .
  2. امید ریاضیِ(=حاصلضرب مقدار احتمال در ارزش محتمل) پرداختن به امور معنوی و اخروی ، بینهایت است.
حاشیه : صحبت از امید ریاضی را در اینجا نمی فهمم . مثلا اگر عقل نتیجه عمل یک را قطعا 5000 تومان بداند و نتیجه عمل دو را با احتمال موفقیت 1% ، 5 میلیارد تومان بداند ، چرا عاقلانه ، این است که دومی را انتخاب کند ؟
 - ضرورت آموختن فلسفه : آموختن فلسفه بی تردید مطلوب است ، اما برای دسته ای از افراد ، ناظر به فوائد آن ، ضروری هم هست .
 - فوائد فلسفه :
  1. ارضاء غریزه کنجکاوی
  2. رفع جهل مرکب
  3. دقت در گزاره های عقل عرفی که زیستن بر مبنای آنهاست.
  4. بفهمیم در زندگی نقش حس ، بسی کمتر و نقش عقل بسی بیشتر از آن است که به طور طبیعی انسان گمان می کند . اگر کسی هرگونه مفهوم و گزاره و استدلال عقلی را بی معنا بداند ، ضرورت دارد فلسفه بخواند .
  5. بدست آوردن تصویر کلی عالم هستی .
  6. ژرف نگری در عالم هستی (کشف مشابهت ها و روابط علت و معلولی) . اگر در جامعه ای ، عده ای ، این ژرف نگری را نداشته باشند ، جامعه دچار سقوط  فرهنگی می شود . آن عده ضرورت دارد ، فلسفه بخوانند .
  7. تدارک پیش فرض های علوم
  8. تدارک مبانی نظام ها و جنبش ها(هر نظام انانی بر مبنای پیش فرض هایی استوار است که بسیار از آنها ماهیتاً فلسفی اند و اثبات و رد آنها بر عهده فلسفه است . اگر این مبانی درست نباشند ، باعث اختلال در زندگی فردی یا اجتماعی می شود.) برای افراد فرهیخته و ذی صلاحیت جامعه ضرورت دارد برای دفع این خطر فلسفه بیاموزند.
  9. پایه ریزی جهانبینی(جهانبینی فرد در همه شئون فردی و اجتماعی او نقش تعیین کننده ای دارد). مسائل اساسی جهانبینی (1-آیا وجود مساوی ماده است؟ 2-آیا زندگی انسان محدود به زندگی دنیوی است؟ 3- مطمئن ترین راه برای شناخت برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟) همه فلسفی اند. کسانی که در جهانبینی شان شک دارند ، کسانی که جهانبینی شان مورد شبهه قرار گرفته ، فرهیختگانی که می توانند جهانبینی الهی را به طور دقیق ، برای عموم تبیین کنند و فرهیختگانی که درصدددفاع عقلانی صحیح از دین اند ، ضرورت دارد فلسفه بخوانند.

 
۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

چطور نمی شود در شیراز فلسفه خواند

از چند ماه پیش ، جلسه تشکیل شده که بیایید ببینیم چه کار می شود کرد برای این رهبر ، این همه حرف های قشنگ ... حرکت های عظیم . 

.

چند جلسه و اردو و  همایش که می گذرد ، با هم می رسیم به فلسفه . یعنی تا نفهمیم اینها از کجا درآمده نمی شود واقعی شان کرد . سیری برای فلسفه خواندن پیدا می شود و بسم الله.

.

امتحانات خرداد در پیش است . صبر می کنیم تا اولین روز بعد از امتحانات ، که کار را شروع می کنیم .

.

امروز ، روز بعد از آخرین امتحانات است ، کسی اعلام حضور پیامکی نمی کند ، بچه های شهرستان همان بعد از امتحان مستقیم به ترمینال رفته اند .

.

به یکی از بچه های شیراز زنگ می زنم. دارد در ستاد انتخاباتی آقای جیم ، تبلیغ می کند . با او که حرف می زنم می فهمم برای برپایی همان چیزی که فکر می کردیم باید برایش فلسفه خواند کار می کند. 

.

۱۳ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

من چیستم ؟

 - من چیستم ؟

من موضوعی مرکبم .

 - چرا این اجزای متباین با هم جمع شده اند ؟

؟

 - اجزای این ترکیب چیست ؟

اجزای مشترک با جمادات :

عده زیادی مولکول که از اشکال مختلف ترکیب اتم هایی که از اشکال مختلف ترکیب الکترون ها ، پروتون ها ، نوترون ها و سایر اجزای اتمی که از اشکال مختلف ترکیب اجزای زیر اتمی و انرژی تشکیل شده اند . این اسامی در حقیقت اشاره می کنند به دسته ای از صفات که در قالب یک موضوع ادراک شده اند . شناخته شده ترین این صفات در این سطح ، گرایش به اتحاد با سایر جمادات (گرانش عمومی) ، مقاومت در برابر نیروی محرکه(اینرسی). انگار جماد ، گرایش تنها به وحدت دارد و کثرت را نمی پذیرد و چون حرکت ملتزم کثرت است از آن می گریزد در حالی که اراده بر کثرت تعلق گرفته و نهایتا مرکبی از کثرات است .

اجزای مشترک با نباتات :

حرکت در غیر جهت گرانش ، گرایش به گسترش ، ادراکات حسی ، جذب ، دفع ، تولید مثل ، مرگ (تجزیه به اجزاء) . انگار نبات ، در درجه ای بالاتر از جماد می خواهد وحدت را به جز به هم چسبیدگی فیزیکی ، با وحدت در غایت حرکت نیز حاصل کند اما چون ارده بر کثرت تعلق گرفته و کثرت مستلزم تباین است این وحدت هم نهایتا در تزاحم با دیگر حرکت ها ، از بین می رود و نبات تجزیه می شود .

 

اجزای مشترک با حیوان :

؟

اجزای خاص انسان :

؟

۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

دانستن یا ندانستن ، چه تفاوتی برای ما دارد ؟

 - بسیار چیز هاست که میدانم ، اما به آن عمل نمی کنم . پس دانستن آنها و سایر چیزها چه سودی برای من دارد ؟ آیا لازم است هنوز تلاش کنم تا چیزهایی جدیدی یاد بگیرم ؟

 این طور نیست که همه دانسته ها به کار بیاید . کما اینکه آن چیز هایی که کمتر به کار می آید استدراجا فراموش می شوند . باید دید ، کدام دانسته ها بوده که دانستنشان برای من سود داشته .

 - چه دانستن هایی برای من سود داشته ؟

 ؟

۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

آیا ما در فعل مختاریم ؟

شهودا می بینیم که افعالی از ما صادر می شود . آیا حقیقتا این افعال به اختیار ما انجام می شود ؟

- حداقل در بعضی افعال بله . چون شهودا می بینم که در دوراهی ها ، قدرت و آزادی انتخاب گزینه ها را دارم . 

۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

آیا باید چیزی را تغییر داد ؟

 -  اگر فرض کنیم اختیار هست ، آیا لازم است چیزی را تغییر داد ؟

نه . چون همه چیز خوب است و خداوند نظام را به بهترین حالت ممکن آفریده است . اجزاء دنیا در تعادل اند و هر گونه دخالتی در این اجزاء نظم آنها را به هم می زند .

 - چطور پس می بینیم ، همین اجزای نظام احسن خود در حال تغییر در خود و دیگران اند ؟

درسته . با احتساب اینکه هیچ چیز در دنیا ثابت نیست و همه چیز در حال تحول است ، انگار اتفاقا اگر اجزاء تغییر ندهند ، تعادل به هم می خورد ! (پس حرف آقای میرکریمی که استدلال نظام احسن رو برای عدم ضرورت تلاش برای تغییر مطرح می کرد ، با این تعبییر اشتباه بود) اگر من هم تغییر ندهم ، تعادل دنیا به هم می خوره .

 - اصلا تعادل دنیا به بخورد ، به ما چه ؟

 در عدم عدالت ، ظلم هست و ما هم به عنوان اجزای دستگاه مورد ظلم واقع می شویم . درد می کشیم ، لذت نمی بریم ...

 - چه چیزی را باید تغییر داد ؟

اجزائی که نظام را از تعادل خارج کرده اند را باید به تعادل بازگرداند .

 - چرا اجزاء ، نظام را از تعادل خارج می کنند ؟

این از بروزات جوهر حرکت است . اجزاء در مدافعه و تزاحم با هم به حرکت درمی آیند . لازمه حرکت کثرت است . کثرت یعنی تباین در صفات و تباین یعنی تضاد .

 - آیا تعادل محض امکان پذیر است ؟

نه . چون تعادل محض به معنای عدم تضاد کثرات متباین است و اگر هیچ تضادی در عالم نباشد ، دال بر وحدت عالم خواهد بود ، در حالی که عالم حائز کثرت است.

اما شاید بشود در کالبد اجزائی که مرکب از اجزاء متضادی اند که اراده واحدی بر آن ها حاکم است ، این تعادل را برقرار نمود .

۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

چطور باید چیزهای بیرونی را تغییر داد ؟

چرا وقتی می خواهی کاری را انجام دهی که از نظر منطقی ، بزرگ است ، همه کار را دوست داری خودت انجام دهی ؟ مثلا ساختن مجله یک نفره ، حلقه مطالعاتی یک نفره ، کارگاه های آموزشی ، فیلم سازی یک نفره ، گیم سازی یک نفره و ... ؟ چرا به کار دیگران اعتماد نداری ؟

- ؟

 آیا لازم است درمورد مهارت های کار جمعی چیزی بدانی؟

- ؟

۰۵ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۰۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

توضیح هایی درباره نسبت اسلام و هنر

- این عالم بستر حرکت است و همه اشیاء ، لحظه به لحظه ، ناگزیر از و در حال تحول اند . آرامش و لذت در حرکت است. زیبایی ، استمرار حرکت است .

- در عالم واقع ، حرکت یعنی تحول در فیزیک و شیمی شیء : جرم ، سرعت ، ضربه ، مکان ، رنگ ، دما و ... 

- حرکت در عالم واقع ، قواعد و محدودیت هایی دارد : تزاحم اشیاء در مکان و زمان ، علت طلبی معلول ، پیوستگی و وابستگی جزئیات متکثر به هم ، استدراج ، حدود قواعد تحول های فیزیکی و شیمیایی  و ... . 

- تکامل یعنی افزودن توانایی حرکت شیء در بعدی جدید یا به نحوی جدید. 

- حرکتِ حرکت بوجود آوردن در عالم واقع ، وابستگی کامل به حواس پنج گانه و ادراک دارد . در این حالت ، حرکت آن چیزی است که به واسطه ادراک متوجه آن شده ایم ، مثلا جابجایی لیوان شیر روی میزمان .

- حرکت درونی ، آن چیزی است که بدون واسطه حواس درک شود ، مثل تحول در قوت اراده ، میزان شجاعت ، تمرکز .

- حداقل در نوع انسان ، این امکان هست ، که علاوه بر حرکت در عالم واقع ، بتواند در عالم ذهنی خویش نیز حرکت کند ؛ متحول شود.

- حرکت در عالم تخیل پایبندی به قواعد عالم واقع ندارد . 

- هنر ، سازنده و متحول گر موجودات عالم ذهنی است . 

- حرکت ذهنی که هنر ، بوجود می آورد ، نمی تواند منشاء تکامل باشد .

- از نظر اسلام عالم واقع ، مزرعه آخرت است . حرکت در عالم واقع سازنده است . حرکت در عالم ذهنی اثری جز اتلاف وقت ندارد .

۰۵ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی