حوزه علمیه ی قوام


مثل یک آهوی زخمی از نفس افتاده که از چنگ شکارچی بی رحمی می گریزد و در آغوش آرامت جا می گیرد، قرار می گیرم ...

به تو گفتم ما از ظلم کفّار مکّه به حبشه گریختیم و پادشاه حبشه مرد عادلی بود که وارث آب و خرد و روشنایی است.

تو، دشمن آنچه نمی شناختی بودی.

من، همچنان خواهم خواند : دور باید شد. دور.