نه ماندن

قطعه ی کوچکی از عالم بیکران

۳ مطلب با موضوع «محَصّلات» ثبت شده است

پیش نیاز های هدایت قرآن

درآیات ابتدای سوره بقره خداوند قرآن را هدایتی برای متقیان معرفی می کند و غیر آنها را از دایره تخاطب خارج می سازد. از توجه به ظاهر لفظ متّقین می توان ویژگی هایی از افراد داخل در مدلول این لفظ فهمید.

خویشتن دار یا خود مواظب کسی است که علی رغم جهل اولیه اش ، به جهلش راضی نشده و از کنار واهمه های ناشی از تامل خویش در اوضاع و احوال جهان بی تفاوت عبور نمی کند. او تن به غفلت نسپرده و نخفته. نه مستحیل در مناسبات و هنجار های عامه زندگی اجتماعی گشته، نه دست از جهد و کوشش امیدوارانه اش برای فرار از زندان جهل کشیده. این شوق و نگرانی ها را جدی می گیرد و در زندگی خود موثر قرار می دهد؛ بلکه زندگی خویش را در جهت و بر اساس آنها تنظیم می کند. رحمت خدا بر سعدی :


به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


ادامه ی آیات سایر ویژگی های متّقین را بیان می کند. آنها به واسطه تامّل در فقر و احتیاجشان، به وابستگی شان به موجودی خارج از ذات پی می برند و به غیب ایمان می آورند و به واسطه این خضوع در برابر فیّاض خویش، به عبادت او می پردازد و در سایه نفی خویشتن از خود عبور می کند و ارزاق خویش را در اختیار سایرین قرار می دهد و از شکل استمراری افعال وصف متقین، ثبات و پایداری آنها در همه این کارها، در همه کشاکش و فراز و فرود زمانه فهمیده می شود. 

آنها از سر شوق و تشنگی ای که به کشف حقیقت دارند پیام پیامبران الهی را با جان دل می نوشند و به آن قلباً علاقه مند می شوند. آنها از بابت همین پذیرش و تمنّا به حقیقت عالم آخرت پی می برند و به آن یقین می آورند.

حرف من این است؛ مایه حیرت است اینکه چقدر از این حرکت متّقین پیش از قرآن است. قرآن توشه ی انسانهایی است که مسافر یک سفر طولانی و دائم اند و در میانه راه به آنها ملحق می شود.

 آنچه از این چند آیه برداشت می شود تراز انسانیت و شان تخاطب خدا با انسان را از آن چیزی که عموما ساده می پنداریم بالاتر می برد.قرآن راهنمای طالبان مجدّ و باهوش است. مخاطب قران فیلسوف است، حکیم است؛ فردای روزی که درآنچه داشت و نداشت و می شود داشت تامل کرده باشد. از رنج جهل خود درد کشیده باشد و از حضورش در عالم مادی احساس غربت کرده باشد. رحمت خدا بر مولانا :


مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا/ یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم 

جان که از عالم علوی است، یقین می دانم/ رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم 

مرغ باغ ملکوتم، نی ام از عالم خاک/ دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست/ به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم 

کیست در گوش که او می شنود آوازم؟/ یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟/ یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی/ یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم 


با این همه نمی توان برداشت و استفاده کسانی که خارج از این دایره اند را از قرآن منکر شد. قرآن چشمه فراوانی ست که جاری رود آن به هر آبادی و ناکجا آبادی روان است و از این حذر ندارد که برای توضیح هدایت های پسینی، شرحی از پیش نیاز های استفاده از آن ها بکند.
۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۸:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

حاجت به تفکر

 - شهودا می توان فهمید که ساخت من گنجایش ادراک همه حقیقت را ندارد ، در عین اینکه برای سامان دادن به حیات و تعیین دقیق انتخاب ها ، نسبت به ادراک نامحدود فقیرم . ادراک بیشتر ، انتخاب صحیح تر ، رنج کمتر .

 - تفکّر یک چاره جویی و اقتصاد در امکان دانستن ها ست . حیله ای برای پاسخ دادن به آن زیاده خواهی دانش .

 - یک تصور یا تصدیق کلی در داشته های یک مسئله ی موثر در انتخاب های روزانه من ، می تواند جانشین بی نهایت ادراک جزئی شود . و این کلی ها از فعل تفکر - انتزاع و تقسیم - حاصل می شود .

۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۳۹ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی

توضیح هایی درباره نسبت اسلام و هنر

- این عالم بستر حرکت است و همه اشیاء ، لحظه به لحظه ، ناگزیر از و در حال تحول اند . آرامش و لذت در حرکت است. زیبایی ، استمرار حرکت است .

- در عالم واقع ، حرکت یعنی تحول در فیزیک و شیمی شیء : جرم ، سرعت ، ضربه ، مکان ، رنگ ، دما و ... 

- حرکت در عالم واقع ، قواعد و محدودیت هایی دارد : تزاحم اشیاء در مکان و زمان ، علت طلبی معلول ، پیوستگی و وابستگی جزئیات متکثر به هم ، استدراج ، حدود قواعد تحول های فیزیکی و شیمیایی  و ... . 

- تکامل یعنی افزودن توانایی حرکت شیء در بعدی جدید یا به نحوی جدید. 

- حرکتِ حرکت بوجود آوردن در عالم واقع ، وابستگی کامل به حواس پنج گانه و ادراک دارد . در این حالت ، حرکت آن چیزی است که به واسطه ادراک متوجه آن شده ایم ، مثلا جابجایی لیوان شیر روی میزمان .

- حرکت درونی ، آن چیزی است که بدون واسطه حواس درک شود ، مثل تحول در قوت اراده ، میزان شجاعت ، تمرکز .

- حداقل در نوع انسان ، این امکان هست ، که علاوه بر حرکت در عالم واقع ، بتواند در عالم ذهنی خویش نیز حرکت کند ؛ متحول شود.

- حرکت در عالم تخیل پایبندی به قواعد عالم واقع ندارد . 

- هنر ، سازنده و متحول گر موجودات عالم ذهنی است . 

- حرکت ذهنی که هنر ، بوجود می آورد ، نمی تواند منشاء تکامل باشد .

- از نظر اسلام عالم واقع ، مزرعه آخرت است . حرکت در عالم واقع سازنده است . حرکت در عالم ذهنی اثری جز اتلاف وقت ندارد .

۰۵ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد شیرازی